کودکان استثنایی

کودکان استثنایی

در این وبلاگ مطالبی راجع به کودکان استثنایی درج می شود.
کودکان استثنایی

کودکان استثنایی

در این وبلاگ مطالبی راجع به کودکان استثنایی درج می شود.

نوشته ای زیبا از پدر مهیار

این یک نوشته ی زیبا از یکی از پدران بچه های سندرم داون است که دلم نیامد خودم تنهایی بخوانمش:

 

ماهی کوچولی من چند روزی دیگر هفت ساله میشود و هفت سالگی اولین یادمانش برای همه مان رفتن به مدرسه است . از چند ماه پیش تمام دغدغه ام تلاش برای ثبت نام مهیار در کلاس اول مدارس عادی بود چه اینکه این شاید تمام هدفم بود در طول سالیان و دیروز محقق شد این مهم برایم با کمک انسانهائی چون همیشه بزرگ .

 

خانم دکتر پورفهیم رئیس محترم بهزیستی لاهیجان از جمله آن بزرگانی است که در طول دوره آموزش مهیار در لاهیجان ، ما همواره مدیون اوئیم . با همت او  و همراهی و همکاری دوست خوبم آقای محمد پور ، که در تمام دیروز همراهم بود در بهزیستی لاهیجان ، تست روانشناسی و هوش مهیار توسط انسانی دیگر از جنس ایشان در بزرگی و مهربانی با نام  "آقای حکیمی "، انجام شد و نتیجه اش تشخیص مرزی بودن مهیارم  و این یعنی برآورده شدن تمام آرزوی این چند سال و اخذ مجوز رسمی برای ورود مهیار به کلاس اول درمدارس عادی .   

 

دیروز پیش از شروع تست گفتم به آقای حکمیی که ، برای من پدر دارای فرزند سندرم دان شاید راحت ترین و کم دردسر ترین راه آموزش ، فرستادن فرشته آسمانیم به مدرسه استثنائی باشد و حتی شاید در آنجا در آموزش الفباء وخواندن ونوشتن موفق تر هم بشود اما نگاه به این واقعیت که قسمت بیشتر آموزش این بچه ها از راه تقلید است ، از نظر من  مدرسه استثنائی برایش یعنی افت آموزشی . چه اینکه هدفم در آموزش مهیار تنها خواندن و نوشتن صرف نیست بلکه آموزش زندگی است .

 

به او گفتم موضوع این وبلاگ را که مهیار به واسطه اش ما را با دیگرانی چون ما پیوند داده است و خود جلودار آموزش بچه های سندرم دان شده است . به او گفتم از خانواده های که اکنون دیدن مهیار ، امید شان داده است به آموزش بیشتر این فرشته های آسمانی . از پایا و ملیکا و زهرا و پرنیان و مهسا و مهدی و سارا و علیرضا .... گفتم که همه شان مهیارند و همه جایند  . در رشت و شیراز و تهران و اردبیل و سهند تبریز و کردستان و ...

 

 به او گفتم رفتن مهیار به مدرسه عادی ، حداقل نتیجه اش برای سایر فرشته های آسمانی ، یعنی تلاش بیشتر بسیاری دیگر از خانواده های برای رسیدن به اینجا که ما آمده ایم و  این یعنی خود آموزش بیشتر و در نهایت موفقیت شان. به او گفتم فرستادن مهیار به مدرسه عادی یعنی تحمل بسیاری چیزها که عذاب آور است برایم و من قسمتی از آن را از چند سال پیش در دم درب مهد کودک گلها تجربه کردم در همان اوایلش . خصوصا آنکه اولیاء امروزی که با نگاهی ریز بینانه و دقیق تمام فعالیتهای آموزشی بچه هاشان را تعقیب دارند برایشان  سخت است نشستن یک بچه سندرم دان کنار فرزندشان و من به آنها حق میدهم چه که شاید من هم جایشان بودم اینگونه میشدم ، کسی چه میداند .

 

پیشتر از آنی که حکیمی بگوید از مزایا و معایب این دو نوع مدرسه ( استثنائی و عادی ) پیشتر و بیشتر گفتم . همه راگفتم برای توجیح هدفم ، اما هیچ وقت هدفم را از او خواهش نکردم . حقیقتا تمام نتیجه و تصمیم را به او سپرده بودم . چه آنکه بعد از تولد مهیار نیز تنها آن کردم که احساس داشتم بر  آن مکلف شده ام و همیشه نتیجه اش  را سپرده ام به خدائی که به واسطه این فرشته ای که به من داده است  در امتحانم . به آنچه که حکیمی میخواست بگوید یا تشخیص میداد تسلیم بودم و انصافا هم برای شنیدن جواب منفی آماده بودم . چون که هنوز هم مرددم به اینکار و نمیدانم آیا میتوانم از زیر این مسئولیت جدید برآیم یا نه همان کنم که تاکنون متداول بوده است .

 

 بعد از این گفته ها و شنیده ها که بدون حضور مهیارم بود ، تست شروع شد با خانوم های همکار آقای حکیمی که در طول این مدت ، مهیار در حال بازی بود با آنها در اطاقی دیگر و دورش میچرخیدند و او در پاسخگوئی همراهی دوستان جدیدش را میخواست نه مرا . از اطاق بیرون آمدم و فال گوش ایستادم دم در . ماهی کوچک حالا داشت میشمرد. ا ، 2 ، 3، .... بعد از گفتن 10 تشویق میخواست که همراهانش نمیداستند . از پشت درب برایش دست زدم .  از رنگها و نام ها و پدر و مادر و شهر و استان و ایران و بسیاری که از او دست جمعی میپرسیدند و او کم و بیش جواب میداد . خیلی ها را نیم بند میگفت ، اصلن برایم مهم نبود ولی هر چه بود مقصود میرساند.

 

در جوابگوئی به پازل های نقاشی من رفتم داخل و کمکش کردم چرا که مهیار تاکنون ندیده بود شبیه اش را و حکیمی اتفاقا این را همان دلیل تست میدانست . تعدادی را میدانست و تعدادی را هم نه . و من اما بر اساس نوع آموزش این بچه ها که بیشتر ریشه در تقلید دارد اعتقاد یافتم که این شاید بهترین روش برای سنجش هوش فرشته های آسمانی مان نباشد و پرسش از رفتار و کردارشان در خانه و مهد میتواند در نتیجه گیری و ارائه دقیق سنجش شان موثر باشد و این را به حکیمی گفتم که البته او نیز با قسمتی از نظرم موافق بود .

 

حکیمی تشخیص اولیه مهیار را در حد 70 تا 80 دانست ولی به آن واسطه و چیزها که من گفتم و بسیاری از دلایل که خود داشت از جمله تستی که در هنگام ورود مهیار به مهد کودک از او گرفته بود و نتیجه ای را که اکنون در مهیار میدید ، طبقه سنجش مهیار را بالای 80 تائید کرد و این یعنی  همه چیز برایم تا این لحظه و آن به واقع مجوز ورود مهیار به مدارس عادی بود . 

 

 به واسطه آن هاله تقدس که دور هدفم دارم ، تلاش میکنم همه چیز این پروسه جدید را نیز تحمل کنم  .مخصوصا نگاه تحقیر آمیز یا دلسوزانه سایر پدر و مادرها و  معلم و مدیر و تحمل بسیاری رفتارهای دیگر را . من پی همه چیز را به تنم مالیده ام تا مهیارم  امید های این گروه که با همراهند را زنده نگه دارد . بیشتر آن چیزهائی که شاید در اوایل به  مهد کودک رفتن مهیار تجربه اش کرده ام . اما برای گذر از همه این مراحل ، باز این ماهی من کمکم کرد . او خود را اثبات کرد تا دیگران به دلیل تلاش برای بهتر شدن دوستش بدارند و این را بیشتر اوقات نه در سر درب مهد کودک بلکه در خیابانهای لاهیجان و دور استخر میبینم ،  آن هنگام که دوستان  کوچولوی مهد گلها ،  با عشقی وصف ناپذیر  او را به خود میفشارند و اولیاء شان که همه دیگر مهیار را میشناسند و به او محبت میکنند .

 

و این خواسته پدر از توست  پسرم ، ماهی من ، کوچولوی من ، کمکم کن

 

بچه های سندرم داون ایران